آخرین پاییز قرن هم در حال گذراست !
قرنی که من تمامی عمرم را در آن جا گذاشتم . کودکی هایم و جنگ ...
نوجوانی و جوانی ام ...با کتابی پر از خاطرات فراموش ناشدنی
شاید روزی عینک قطوری بر
چشم هایم بزنم و برای
نوه نتیجه هایم بگویم که من
سادگی زندگی در دهه چهل و پنچاه را دیده ام من زندگی در زیر کرسی و شنیدن داستانهای نغز و زیبا از زبان مادر بزرگ پدر بزرگ و شنیدن داستانهای شب و جانی دالر از رادیوهای لامپی را شنیده ام. جنگ ایران و عراق را دیده ام
روزهای آژیر قرمز و شب های
هراس را چشیده ام
من انقلاب پنجاه و هفت ،
جنگ پنجاه و نه ، قطعنامه ۵۹۸ ،
دوران بازسازی و اصلاحات و
حتی احمدی نژاد را دیده ام
من جنگ بوسنی ، حمله به کویت ، بهاران عربی ، خزان همگی ؛
جز تونس را دیده ام
من ظهور داعش ، حمله به برج های دو قلو در آمریکا ، حمله سی و چند ساله امریکا و شوروی به افغانستان را به یاد دارم
من تکه تکه شدن شوروی را دیده ام ،
من دیکتاتورهای زیادی را
می شناسم
من مرگ سهمناک قذافی و بن لادن
و اعدام صدام را به یاد دارم
من برای نوه هایم خواهم گفت که
چهل سال در کشورم ،
وضعیت غیر عادی بود و با تحریم و
تهدید و همه جور ترفند چهار دهه را گذراندیم
چه قدر جان سخت بودیم و
چه قدر بدبخت ...
من رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی
برادران دینی خود در
حوزه خلیج فارس را دیدم
من حکومت اسلامی مالزی را دیدم
که با پیشوایانی مانند
ماهاتامیر محمد به قله های
کمال اقتصادی و اجتماعی رسیدند
من تمدن چین کمونیستی ،
که حتی با کفر و با بت پرستی
دست در دست هم جهان را قبضه کردند را دیدم
من به چشم خود دیدم
در سال های جنگ که جوانان کشور من در جنگ
تکه پاره شدند و هنوز جور دفاع مقدسشان را می کشند
و جانبازانی که در گوشه
آسایشگاه های اعصاب و روان
و کنج بیمارستان های کشور
در اثر عوارض شیمیایی
آب می شوند
من روباه و گرگ صفتانی را
در لباس دین و با پیشانیِ
پینه بسته در حال غارتِ
دین و دنیای مردمانم دیدم
من کوتاه شدن سقف انسانیت و
از بین رفتنِ حریت و آزادگی
مردمانی را که صاحب چندین هزار
سال تمدن ایران باستان بودند
را دیدم
من مرگِ پندار نیک ، گفتار نیک ،
کردار نیک را ذره ذره دیدم
من شاهد به مکه و کربلا و
مشهد رفتنِ هزاران بلکه
میلیون ها نفر از مردم کشورم بودم
ولی حاجی و کربلایی و مشهدی
واقعی به جز معدود افراد خاص
را ندیدم
من برای بچه های آینده
می نویسم :
پایان قرن را با کرونا
گذرانده ام
کرونایی که میلیون ها نفر را
مبتلا کرد و صدها هزار نفر را کشت
می نویسم : سال هایی بدتر از
طاعون و وبا ....
من می نویسم : مردم من
دلار 30 تومانی را تجربه کردند و
نماینده داعش ( پراید ) در
جاده هایشان آدم می کشت و
قیمتش صد میلیون تومان بود !
من می نویسم : دهه ۹۰
دردناک بود
اتفاقات تلخی بر مردمم نازل شد و
فقر بیداد می کرد
تحریم و کرونا و فقر
باهم آمدند ....
چه قدر نوشتن این دردها ؛
دردآور است
من می نویسم : چه قدر زجر کشید
این ملت و منتظر بود تا
چرخ روزگار بر چرخی دیگر بچرخد
و روزهای خوش از راه برسند
تا هم اکنون که من می نویسم ؛
خبری از یک خبر خوب نیست و منتظر معجزه ، امید به بهبود و بهروزی هستیم.
قاصد روزهای ابری ؛
کی می رسد باران ؟
