دلنوشته های من

رستن مرگ

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ق.ظ

 

 

 

تو چنان موزون در کوچه پس کوچه های بی ازدحام  خیالم، قدم برمیداری و نستعلیق میرقصی که انگار میرعماد غزلی عاشقانه از حافظ شیراز کتابت می کند 
من چنان تنگ تو را در وهم دل انگیز بودنت به اغوش میکشم و در تو میمیرم که گویی هزاران هزار خنجر اغشته به زهر دلتنگی در من به امید رستنِ دوباره خفته اند
این روزها  به وقت غیبت حوصله در ثانیه های زجر ناتمام دو دوی چشمانم به کوره راهی ابدی ، که نیامدنت را ابستن است، به دنبال قرار های پر دلهره ی پنجشنبه ها برای جستن خود از لابلای انحنای انتزاعی صدایت راهی خاطره میشوم 
تو اتفاقی بودی ناگزیر از افتادن تو فعل نبودی، که اراده کنم  و انجام شوی تو مصدری بودی جان بخش وجادویی که به اختیارِ جبرالود خود در رگِ روزهای زندگیم جاری شدی
 تو را به فال نیک می گیرم  و با تمام دلهره های انتظار، امدنت را با طلوع صبح به دلم وعده میدهم

#خطخطیهایخودم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۱۵
محمد براتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی